درس اول
يك روز آقا كلاغه نشسته بود روي شاخه درخت و با تخماش بازي ميكرد. آقا خرگوشه كه داشته از اون زير رد مي‌شده نگاه ميكنه، ميبينه كلاغه اون بالا داره واسه خودش حال ميكنه. بهش ميگه: آقا كلاغه! فكر ميكني منم ميتونم بشينم اين زير با تخمام بازي كنم؟! آقا كلاغه هم ميگه: بعله كه ميتوني!
خلاصه آقا خرگوشه هم ميشينه زير درخت و شروع ميكنه با تخماش بازي كردن. هنوز پنج دقيقه نگذشته بوده كه آقا روباهه از پشت يك بوته ميپره و آقا خرگوشه رو يك لقمة چپ ميكنه...

نكتة مديريتي: براي اينكه آدم بتونه صبح تا شب بشينه يكجا و با تخماش بازي كنه، بايد اون بالا بالاها نشسته باشه!

پسند