روی دستش ، پسرش رفت ، ولی قولش نه
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار
پای نعشِ قمرش رفت ، ولی قولش نه
باغبانی ست عجب ! آن که در آن دشتِ بلا
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار
دستِ غم بر کمرش رفت ، ولی قولش نه
جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات ،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین ،
ای دمش گرم، سرش رفت، ولی قولش نه
صادق رسولی
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ماتاتا
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
741
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ماتاتا
دشمنتون شرمنده.
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟