ألموعد المجهولُ في صمت العذابِ

إبرٌ تخيّط لي إهابي.

عَمِيتْ دروبي: أين وَجْهُ الأفْق يقرأ لي كتابي؟

..ترجمه..قرار ناشناخته در سکوت عذاب

چون سوزنهایی ست که پوستین مرا می دوزند

راههایم کور گشتند : چهره افق کجاست تا سرنوشت مرا برایم بخواند؟

پسند