داستان جذاب و جالب وهابی شدن و بعد شیعه شدن و طلبه شدن یک استرالیایی

پالتوی سفیدم را پوشیدم و از اتاقم خارج شدم. وقتی می خواستم کلید را از روی میز بردارم؛ چشمم به یک کتاب قطع پالتویی افتاد که چند روز پیش خریده بودم.


ترجمه انگلیسی قرآن. بی تفاوت از کنار آن رد شدم. گمان نمی کردم اسلام تروریستی، حرفی از سعادت داشته باشد. از اتاق بیرون آمدم و در را قفل کردم.
بقیه در لینک زیر
http://shia-patogh.blogfa.com/post/612/

Respect!