یه بار پیر مردی جلویم رو گرفت به من گفت جون این پول رو بشمور برام دور و برم کسی نبود پول زیادی بود همشم 5000تومان وسوه شدم گفتم بابا پولو بردار فرار کن اما ناگهان به خودم اومدم پولو شمردم به پیر مرد پس دادم پیر مرد گفت چی شد پشیمون شدی فهمیده بود گفتم چی گفت همین که پول رو پس دادی
گفتم من پول رو از تو دزدیدم تو منو پیدا نکردی از تو و جامعه مخفی شدم از دوست آشنا از زمین زمان از همگان دور شدم از خدا چی از عذابش چی میترسم از اون روز که پایانش شروعش باشد نه من این پول رو نمی خوام به راهم ادامه دادم روی برگرداندم پیر مرد نمانده بود

واقعیت است همه بعد از هر کاری باید چند روز آینده رو هم پیشبینی کنیم
درست می گم
http://androidcrystal.com

پسند