پیش 11 سال - ترجمه

توي دفتر قديمي‌اش ديدم. ميدان هفت تير. براي اولين و آخرين بار. چه دفتر درندشتي بود خودش لوكيشني بود براي خودش. او داشت با دختربچه‌اي كه شبيه عروسكان اساطيري يونانيان بود بازي مي‌كرد. مي‌مرد و زنده مي‌شد برايش.

http://www.bartarinha.ir/fa/ne....ws/57200/گفت‌وگوي من

پسند