5 years ago - Translate

گدایی به مغازه کباب فروشی رفت گفت پولی در بساط ندارم ایا میشود به من کباب بدهی صاحب مغازه گفت نمیشود گدا نان را از کیسه اش دراورد تا با دود کباب نان را بخورد صاحب مغازه یقه اش گرفت گفت پول دود کباب بده گدا گریه کرد گفت ندارم در این حین ملای امد و سکه هایش رابه زمین ریخت گفت ملا این هم پولهایت صاحب مغازه گفت این چجور پول دادنی ملا گفت کسی که پول دود کباب می خواهد باید صدای ریختن سکه به. زمین را هم تحمل کند

Like