هرکسی برای خودش شخصیتی داره امادرست نیست خودراازبقیه بالاترببینی.دختررابرای زندگی انتخاب کردن برای من بعدازمدتی فهمیدم که خانواده خودراخیلی بزرگ نشان میدهد درحرف هایش به اوگفتم همه برابرهستن شاید دردارایی کم وزیادداشته باشن اماقبول نمیکرد
ازاوپرسیدم خوب باشه قبول ازخانواده وبزرگی انهابگوتامنم بفهمم وقتی شروع کردخندم گرفت به اوگفتم خوب اولامن پدرم معلم بوده وبازنشسته شده خودم هم بطوری فرهنگی هستم پدربزرگم ازبزرگان شهربوده واکثرااورامیشناسندازدورونزدیک ثالثاازدارایی هم به اندازه مانداریدحال به چه مغروری
وقتی شکست خوردسرناسازگاری گذاشت بهانه وبهانه وبهانه که اخربه جدایی کشیدکارماحال مقصرمن بودم یااومنظورمن ازاین حرف یه چیزبودخدایی باکسی زندگی روشروع کن که درحدتوباشه بعدازن خودش رابالاترنداندتوهم بالاترندانی خودرا..به خداهمین چیزهاودخالت باعث نابودی زندگی من شدامامن شاید۱۰درصدهم مقصرنبودم وراضی به جدایی نبودونیستم اماشدانچه نبایدمیشد الانم داغونم وگله دارم ازاین زمانه ازاین روزگاروازاین بخت بدمن
زندگی سلام
ازتوگله دارم که چرابامن چنین کردی به کدام گناه نکرده بایدمن دراین وضعیت باشم بادلی خوش که کاری برایم فراهم شداماتوای زندگی زندگی مرانابودکردی ای روزگاربدلعنت برتوبادمگرمن چه ازتوخواستم به همین زندگی راضی بودم امابه کدام گناه ناکرده بایدتقاص پس میدادم اخه کدام جزبه خاطرتمع دیگران و
حسادت به من که چیزی نداشتم ای خدا ای خدا ای خدا