دلم یڪ دوست میخواهد ڪه اوقاتی ڪه دلتنگم
بگوید خانه را وِل ڪن بگو من ڪِی ڪُجا باشم ؟
اُمیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
ڪه مدتهاست میخواهم فقط یڪ شب خدا باشم
اگر یڪ بار دیگر فرصتی باشد ڪه تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در ڪما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سردرگم
ولی ڪو آنڪه پیشش میتوانم بی ریا باشم ؟
ڪسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
ڪه با او جای لفظ مضحڪ من یا تو، ما باشم
یڪی باشد ڪه بعد از سالها نزدیڪ او بودن
به غافلگیر ڪردنهای نابش آشنا باشم
"دلم یڪ دوست میخواهد ڪه اوقاتی ڪه دلتنگم
بگوید خانه را ول ڪن بگو من ڪی، ڪجا باشم؟"
احمد
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟