خوراکیهای سرد ومصلح آن.....

سیب زمینی....


دارچین –زنجبیل –آویش –نعناء –فلفل سیاه - زیره

2

باقلا

گلپر- فلفل –مرزه - دارچین –پونه –آویشن- زیره

3

برنج

خیساندن در آب نمک –زغفران- زیره سیاه- شوید

4

جو

رازیانه –شیرین­ی های طبیعی – روغن گیاهی

5

ذرت

شیرین­های طبیعی –روغن گیاهی ( روغن کنجد –زیتون)

6

عدس

مرزه –سرکه –گلپر- پونه- روغن بادام

7

ماش

سماق –زنجبیل –دارچین –فلفل سیاه –زیره

8

نخود سبز

آویش –دارچین –زنجبیل –فلفل سیاه

9

اقسام کدو

زیره –نعناء –نمک –روغن زیتون –فلفل

10

گوجه فرنگی

فلفل سیاه - روغن زیتون –روغن کنجد- نمک

11

بامیه

ادویه های گرم

12

اسفناج

دارچین- فلفل سیاه –روغن گاوی

13

خیار بوته­ ای

نمک –نعناء –زینان –زیره

14

هندوانه

عسل –گلپر

15

آلبالو

عسل

16

آلو و آلوچه

کندر- عسل –زنیان –زیره –روغن زیتون

17

انار ترش

عسل –گلپر - نمک

18

انار شیرین

زنجبیل –گلپر

19

پرتقال

عسل –گلپر- نمک دریا

20

دارابی

عسل

21

زالزالک

عسل

22

زرد آلو

مغز زرد آلو- عسل –زنیان –زیره –روغن زیتون

23

زغال اخته

عسل

24

شلیل

عسل –زنیان –زیره

25

شفتآلو

عسل –مربای زنجبیل

26

کیوی

عسل – سکنجبین

27

لیمو شیرین

عسل – سکنجبین

28

نارنج

عسل- سکنجبین

29

کلم

روغن بادام - سکنجبین

30

کاهو

دارچین –هل –سکنجبین –شاه تره

31

قارچ

آبلیمو –آبغوره –فلفل –نمک

32

تخم مرغ

ادویه گرم –نمک- روغن زیتون

33

سیرآبی

گلپر- سرکه –مرزه –زنجبیل –دارچین

34

قلوه

سماق –فلفل - - گشنیز

35

گوشت گاو –گوساله

فلفل –گشنیز –سماق –مرزه –سیر

36

انواع ماهی

زنجبیل –آویش - عسل –ادویه گرم –روغن زیتون –زیتون

37

گوشت بز

نمک –فلفل –پیاز- دارچین –خرما

پسند

شيخ را گفتند : علم بهتر است يا ثروت ؟شيخ بيدرنگ شمشير از ميان بيرون

آورد و مانند جومونگ مريد بخت برگشته را به سه پاره ي نامساوي تقسيم نمود
و گفت : سالهاست که هيچ کس بين دو راهي علم و ثروت گير نميکند
.....مريدان در حاليکه انگشت به دندان گرفته ولرزشي وجودشان را فرا گرفت
گفتند يا شيخ ما را دليلي عيان ساز تا جان فدا کنيم .....شيخ گفت :در
عنفوان جواني مرا دوستي بود که با هم به مکتب ميرفتيم ، دوستم ترک تحصيل
کرد من معلم مکتب شدم...

حالا او پورشه داره...من پوشه...او اوراق مشارکت دارد،ومن اوراق
امتحاني...او عينک آفتابي من عينک ته استکاني...او بيمه زندگاني.من بيمه
خدمات درماني...او سکه و ارز...من سکته و قرض....
سخن شيخ چون بدينجا رسيد مريدان نعره اي جانسوز برداشته و راهي کلاسهاي
آموزش اختلاس گشتندي

پسند

سعادت را در کجا مي‌توان يافت؟

سميناري برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور يافتند. سخنران به سخن گفتن مشغول بود و ناگاه سکوت کرد و به هر يک از حاضرين بادکنکي داد و تقاضا کرد با ماژيک

روي آن اسم خود را بنويسند. بعد، آنها را جمع کرد و در اطاقي ديگر نهاد.

حال، از حاضرين خواست که به اطاق ديگر بروند و هر يک بادکنکي را که نامش روي آن بود بيابد. همه بايد ظرف پنج دقيقه بادکنک خود را بيابند. همه ديوانه‌وار

به جستجو پرداختند؛ يکديگر را هُل مي‌دادند؛ به يکديگر برخورد ميکردند و هرج و مرجي راه انداخته بودند که حدّي نداشت.

مهلت به پايان رسيد و هيچکس نتوانست بادکنک خود را بيابد. بعد، از همه خواسته شد که هر يک بادکنکي را اتفاقي بردارد و آن را به کسي بدهد که نامش روي

آن نوشته شده است. در کمتر از پنج دقيقه همه به بادکنک خود دست يافتند.

سخنران ادامه داده گفت، \"همين اتّفاق در زندگي ما مي‌افتد. همه ديوانه‌وار و آسيمه‌سر در جستجوي سعادت خويش به اين سوي و آن سوي چنگ مي‌اندازيم و نمي‌دانيم

سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت ديگران است. به يک دست سعادت آنها را به آنها بدهيد و سعادت خود را از دست ديگر بگيريد. اين است

هدف زندگي انسان

پسند

فن پاسخ دادن...

1-مردی بطور مسخره به مرد ضعیفی الجسمی گفت تو را از دور دیدم فک کردم زن
هستی و آن مرد جواب داد منم تو را از دور دیدم فکر کردم مرد هستی.

2-چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برناردشو که وزیر لاغری بود گفت هرکس تو را
ببیند فکر میکند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است . برناردشو جواب
داد : و هرکس تو را ببیند علت این فقر را میفهمد .

3-ملا نصرالدین وارد روستایی شد و یکی از اهالی به او گفت ملا من تو را از
طریق الاغت میشناسم و ملا جواب داد : اشکالی ندارد چون الاغها یکدیگر را
خوب میشناسند.

4-مردی به زنی گفت تو چقدر زیبا هستی. زن گفت کاش تو هم زیبا میبودی تا
همین حرف را بهت میگفتم . مرد گفت اشکالی ندارد تو هم مثل من دروغ بگو.

5-زوج جوانی در کنار هم نشسته و دختره شدیدا غمگین است. شوهرش بهش گفت : تو
دومین دختر زیبایی هستی که توی عمرم دیدم. و دختر با حالت تعجب پرسید پس
اولیش کیه؟ شوهر گفت : خودت هستی وقتی تبسم روی لب داری

6-زنی روستایی با چهار الاغش از مسیری عبور میکرد که دوتا جوان با تمسخر
بهش گفتند صبح بخیر مادر الاغها و زن سریعا جواب داد صبح شما هم بخیر
فرزندان عزیزم

7-پیرمردی که از کهولت سنش کمرش قوس شده بود از مسیری عبور میکرد جوانی از
روی تمسخر گفت پبرمرد این کمان را به چند میفروشی ؟ پیرمرد جواب داد اگر
خداوند عمرت را طولانی کرد کمان مجانی بهت میرسد .

8-روزی چرچیل از کوچه باریکی که فقط امکان عبور یک نفر را داشت رد می شد که
از روبرو یکی از رقبای سیاسی می رسد بعد از اینکه کمی زیر چشم با هم نگاه
می کنند رقیب می گوید من هیچوقت خودم را کج نمی کنم تا این آدم احمق از
کنار من عبور کند
چرچیل در حالیکه خودش را کج می کرد وگفت ولی من این کار را می کنم !

پسند

فردریک کبیر ،که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد
معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می دانست.
او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت،
گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند.
فردریک آن را به دقت خواند و گفت: “بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند
ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی
خواندیم ولی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت می افتند. آن را بکنید و
پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود”.
یکی از همراهان با حیرت گفت: “اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراتوری است”.
فردریک با خنده پاسخ داد: “اگر حکومت ما واقعا به مردم ظلم کرده و آنقدر
بی ثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود همان بهتر که زودتر برود
و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک
خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و
استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد.

پسند