درین روزها بازهم سراپا وجود مرا درد و اندوه در بر گرفته و در بدنم زخم دارم, زخمهای تازه و درد آور.
درین روزها گلویم بغض گرفته است و چشمانم اشک آلود.
درین روزها در گوشه ی و دور از چشمان مخلوق خدا با خود خلوت میکنم تا مبادا چشمی قطره اشکی مرا ببیند و گوشی صدای شکسته, از گلوی بغض گرفته ام را بشنود .
درین روزها به تنهایی مطلق به سر می برم تا مبادا کسی دست نوازش به سرم بکشد و مبادا کسی نسبت بمن ترحم کند .
عادت کرده ام در سخت ترین و اندوهگین ترین اوقات از عمرم (تنهایی) را تمرین کنم چون خوب میدانم یک روزی تک و تنها ازین دنیا میروم و تنهای تنها میشوم
(بهنام)
سلام دوستان ناز ایرانی
امید همه شماها سرحال و شاد باشید.
خاموش بهنام
من یک افغانی هستم یکروز هم ایران نبودم اما ایرانیان را؛ فرهنگ شان را؛ هنرمندان شان را دوست دارم و لهجه و زبان شان را قشگ می فهمم و رسم و رسوم شان را میدانم.
این ایرانی ها بودند که از مهاجرین ما استقبال کردند و هوای شان را داشتن.
میرسی
خدایا! کمکم کن هرآنچه می شکنم ان "دل" نباشد.