یکی رفت حج.
وقتی از حج برگشت رفت سراغ بقالی محلشون.
به مغازه دار گفت دفترهای قرض رو در بیار.
صاحب مغازه خیلی خوشحال شد و با خودش گفت:
خیلی خوبه،اومده قرضشو ادا کنه و پولمو بهم بده.
وقتی دفتر رو در آورد،طرف به صاحب مغازه گفت اسم من رو توی دفتر پیدا کن.
صاحب مغازه گفت؛
بله! این هم اسم مبارک شماست
طرف گفت؛ آفرین!
حالا جلو اسمم بنویس حاجی!
یکی رفت حج.
وقتی از حج برگشت رفت سراغ بقالی محلشون.
به مغازه دار گفت دفترهای قرض رو در بیار.
صاحب مغازه خیلی خوشحال شد و با خودش گفت:
خیلی خوبه،اومده قرضشو ادا کنه و پولمو بهم بده.
وقتی دفتر رو در آورد،طرف به صاحب مغازه گفت اسم من رو توی دفتر پیدا کن.
صاحب مغازه گفت؛
بله! این هم اسم مبارک شماست
طرف گفت؛ آفرین!
حالا جلو اسمم بنویس حاجی!
بامرام،با وفا،اهل بگو و بخند،ابی دو اتیشه