هی دست میرود به کمرها یکی یکی
وقتی که میرسند خبرها یکی یکی
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که میرسند پسرها یکی یکی
باب نیاز باب شهادت درِ بهشت
روی تو باز شد همه درها یکی یکی
سردار بیسر آمدهای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی
رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی
رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
دربارهی بهشت نظرها یکی یکی
در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی
آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست میکنند پدرها یکی یکی
جريان گرفت در ريه ات قحطي نفس
دستت دوباره در پي كپسول مي دويد
تاول فقط به راه گلو زخم مي زد و
شكر خدا كه حنجره ات را نمي بريد
*
دنبال قرص هاي تو از جا پريدم و
دستم گرفت بر لب ليوان و آب ريخت
لبريز بود بغض درون نگاه من
يك دفعه بي مقدمه و بي حساب ريخت
*
بابا نفس بكش... به خدا خوب مي شوي
تنها، حماسه ي نفست خواهش من است
قرآن بخوان دوباهر برايم، بخوان پدر
باور بكن صداي تو آرامش من است
*
اين تخت قتلگاه شده بعد رفتنت
مادر نشسته و تو را زار مي زند
هر وقت او بلند شد از جا توان نداشت
ديدم مدام تكيه به ديوار مي زند
گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی
منتها با قرص های خواب ، خوابت کرده اند
خواب می بینی که در(( سردشتی )) و (( گیلان غرب ))
خواب می بینی که در آتش کبابت کرده اند
خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال
پس برای آزمایش انتخابت کرده اند
خواب می بینی که مسولان بنیاد شهید
بر در دروازه های شهر قابت کرده اند
خواب می بینی کنار صحن (( بابا یادگار ))
بمب ها بر قریه ی (( زرده )) اصابت کرده اند
قصر شیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند
یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟
خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
بادِ خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند؟
با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند؟
می پری از خواب و میبینی شهید زنده ای
با چه معیاری - نمی دانم - حسابت کرده اند
من یک جانباز .دفاع مقدسم.و افتخار میکنم که جانم را برای مملکتم و مردمم.فدا کنم.