گاهی مجبور میشوی؛
یا مجبورت میکنند،خ
اط
راتت را پس بگیری...
هدیه هایت را پس بدهی!
و برای همه لحظه هایی که خیال میکردی،داری زندگیت را میسازی؛
روحت را نیشگون بگیری و بگویی:
خاک تو سر خوش خیالت!
ویک اردنگی بزنی دلت را و بگویی
درت را گل بگیرند،الهی...
نشسته ام توی اتاقم.جایی نزدیک هدیه ها و وسایلی که جمع کرده ام.تا بیاید و ببرد هرانچه که مرا به یادش مشغول میکند...
میخواهم بنویسم هرانچه را که بر من گذشته...
میخواهم ببخشم اما نه اینکه فراموش کنم!!!
مجیدندایی
supprimer les commentaires
Etes-vous sûr que vous voulez supprimer ce commentaire ?