نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ! نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد. گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز پی در پی دم گرم گلوی خویش را اندر گلویم سخت بفشارد. وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد. بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را .
سبحان
Ellimina il commento
Sei sicuro di voler eliminare questo commento ?
بانوی کویر
دلتنگ تر ازهمه ی دلتنگی ها..
گوشه ای می نشینم وحسرت ها رامیشمارم
٬صدای شکستنها وخنده ها را٬
و وجدانم را محاکمه میکنم:
کدام قلب را شکستم به کدامین دلتنگی خندیدم که اینگونه دلتنگم?!!!
Ellimina il commento
Sei sicuro di voler eliminare questo commento ?