کلامی از شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی
هميشه خير خواه باشيم ولو در عالم ذهنمان چون عالم ذهن مقدمهء عالم عمل است.
خاطره ای از این شهید
هر روز وقتی برمی گشتیم، بطری آب من خالی بود؛ اما بطری مجید پازوکی پر بود. توی این حرارت آفتاب، لب به آب نمی زد. همیشه به دنبال یک جای خاص بود. نزدیک ظهر، روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت_هشت متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه می کردیم که مجید بلند شد. خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این گونه ندیده بودیم. مرتب می گفت:«پیدا کردم. این همون بلدوزره.» یک خاکریز بود که جلوش سیم خادار کشیده بودند. روی سیم خاردار دو شهید افتاده بودند و پشت سر آن ها چهارده شهید دیگر. مجید بعضی از آن ها را به اسم می شناخت. مخصوصاً آن ها که روی سیم خاردار خوابیده بودند. جمجمه ی شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید بطری آب را برداشت، روی دندانهای جمجمه می ریخت و گریه می کرد و می گفت:«بچه ها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه، آب براتون ضرر داشت!» ....مجید روضه خوان شده بود و.... شهید مجید پازوکی
منبع : سایت صبح
کلامی از روحانی شهيد مصطفي حجتي
ملتي که در روزهاي عاشورا و تاسوعا فرياد مي زدند و ميزنند اي امام حسين-عليه السلام-! کاش ما در زمانت بوديم و تو را ياري مي کرديم، حال وقت آن رسيده که حسين زمان را ياري دهيد، به خدا قسم اگر کسي که در امر ياري حسين زمان کوتاهي کند، مثل اين است که در کربلا حسين –عليه السلام- را ياري نکرده.
خاطره ای از این شهید
بچه هايي كه خيلي با هم صميمي بودند و تقريباً مي توانستند با همۀ مخفي كاري ها بفهمند كي نماز شب مي خواند و كي اهل حال و حُول است و كي نيست، وقتي مي خواستند به نحوي بگويند كه مثلاً هواي ما را هم داشته باش و التماس دعا، به شوخي مي گفتند: تو را خدا رفتي تو هال ... در حال رو، روي خودت نبند.
منبع : پایگاه جامع عاشورا