هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هـر کــس آنجـــا به طـــریق هــوسی مـــیآیــد
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قــدر هست که بانــگ جرسـی می آید
جرعهای ده که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفــی ز پـی ملـتــمسی میآید
از ظهور برکاتـش نه من خـرم و بس
عیسی اینجا به امـید نفسی می آید
همه اعیان جهان چشم به راهش دارند
هـر عزیـزی ز پـی ملـتـمــســی مـی آید
فیض دارد سر آن که به رهت جان بازد
هر کـس ایـنـجا به امـید هوسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیـا خـوش که هنـوزم نفــسی می آید
خبر بلـبــل این بـاغ بـپــرسید که من
نالهای میشنـوم کز قـفسی میآید
یار دارد سـر صیـد دل حافـظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی مـیآید
(حافظ)