زنی که از ازدست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود
درد دل نزد مادرشوهرش می برد
او که زن دانایی بود گفت :
من شب برای صرف شام به خانه شمامیام
ولی تو شام درست نکن.
مرد وقتی به خانه می اید
ازاینکه همسرش تدارکی ندیده عصبانی میشود
ولی مادر میگوید من امشب هوس نیمروهای توراکردم
وباخودتخم مرغ آورده ام
تا باهم بخوریم
پسر مشغول درست کردن نیمرومیشود
میگوید چراتخم مرغ ها را رنگ کردی؟؟؟
مادر گفت: زیباهستن؟
پسر گفت: آری
مادر گفت :داخلشان چطور است پسرگفت همه مثل هم.
مادر گفت: پسرم زن نیز همین طور است هرکدام ظاهری بارنگ ولعاب ولی همه درونشان یکی است.
پس وقتی همه مثل همند
چرا خود وهمسرت را آزار میدهی؟؟؟
قدر داشته هایت رابدان.
وخودرادرگیر دیگران نکن.
ناگهان یکی از تخم مرغ ها دوزرده درامد !!!
و گند زد به پند حکیمانه ...
هر چه می کوشم که از عشقت بپرهیزد دلم
باز تا غافل شوم سوی تو بگریزد دلم
بارها دیدی که از چشم تو چون افتاد، باز
یک تبسم بود کافی تا به پا خیزد دلم
امر کردی تا فراموشت کنم، گفتم به چشم
لیک با یاد تو نتواند که بستیزد دلم
گیرم اینکه می توان پوشید ازعشق تو چشم
باز هم با یک نگه یکسر فرو ریزد دلم
آن شب از شوق وصالت تا سحر خوابم نبرد
چون دل گنجشک هر دم تندتر دلم
دوستان بیهوده مجنون را نصیحت می کنند
گوشوار پند را هرگز نیاویزد دلم
کی شود آرام از عشق تو این دریای عشق
وه که از دل خیزد این توفان؛ بنامیزد! دلم
#امیرحسین_حسینی
سه پند منسوب به لقمان حکیم خطاب به پسرش :
در زندگی بهترین غذا را بخور
در بهترین رختخواب جهان بخواب
در بهترین خانه ها زندگی کن!
پسر گفت :
ما فقیریم چطور این کارها را بکنیم؟
لقمان او را گفت
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری
هر غذایی ، طعم بهترین غذای جهان را میدهد
اگر بیشتر کار کنی و دیرتر بخوابی
هر جا که بخوابی بهترین خوابگاه جهان است
و اگر با مردم دوستی کنی
در قلب آنها جای میگیری
و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست!