پیش 8 سال - ترجمه

شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
تاب بی ماهی ندارد شب... نمی فهمی چرا؟

اهل آه و ناله کردن نیستم، جان من است
اینکه هر دم میرسد بر لب، نمیفهمی چرا؟

ذوب دارم میشوم هر روز، می بینی مگر؟!
آب دارم می روم هر شب نمیفهمی چرا؟

آنچه من پای به دست آوردن چشمت زدم
قید دینم بود لامذهب! نمیفهمی چرا؟

بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد، نگرد
«یک» ندارد جز خودش مضرب، نمی فهمی چرا؟

بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه!
نیش خواهی خورد ازین عقرب، نمیفهمی چرا؟

پسند