پیش 9 سال - ترجمه

داغ ديد، از من و تبخير شد و حرف نزد

شب به شب منتظرم بودُ دلش پر آشوب

شب به شب آمدنم دير شد و حرف نزد

غصه ميخورد که من حال خرابي دارم

از همين غصه ي من سير شد و حرف نزد

واي از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند

خيس شد چشمش و دلگير شد و حرف نزد


صورتِ پر شده از چين و چروکش يعني ...

مادرم خسته... ادامه

پسند