آن روز صبح یک دسته صورتحساب تازه رسیده بود . نامه شرکت بیمه ، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد.
زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپزخانه بوی گاز می داد.
روی میز کار شوهرش نامه ای پیدار کرد .
«...پول بیمه عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود...»
ساناز
Delete Comment
Are you sure that you want to delete this comment ?
رضا
Delete Comment
Are you sure that you want to delete this comment ?