پاییزه و باروناش
بارون داره طوري مي باره که انگار چشامو نشونه رفته!
هوا گرگ و ميشه و منم به لطف بارون مجبورم با چشاي نيمه باز و سر پايين فقط قدمامو نگاه کنم .
نم نم بارونم نيست که وايسم زير بارون و از بوي خاک لذت ببرم
کت و بال چيه؟!تو اين هوا دارم مي رم تو خودم از سرما
تو اين شرايط هوا بوي آتيش رو کم دارم که تعقيبش کنم ،
حتي اگه اين تعقيب منو به يه معتاد مفنگي برسونه که اجاقش قوطي حلبيه;
اونموقعست که ارزش اين معتاد براي من تا حد يه ناجي ارتقا پيدا مي کنه!
پ.ن : خاطره من از يک غروب سرد آذر ماهي زير بارون.
نه اينکه شهر ما معتاد نداشته باشه اما هميشه قبل پيدا کردن اون معتاد معروف مي رسم خونه .
محمود غلامی

پسند