تنهایی را دوست می دارم چون وقتی تنها ترین تنهایم تو را دارم .می بینم که تو را دارم محبت

نسیم مهربانی است که طوفان ویرانگر عشق آن را تحقیر می کند .دوستت دارم اما نه به جنون

عشق بلکه به شیرینی احساس به یکتایی محبت.آری تو را می خواهم نه به هوسبازی عشق .

همه ی هستی و وجودم.هرچه که دارم.هرچه که آرزو دارم داشته باشم هرچه که دیگران برای

من آرزو دارند همه در مقابل یک لحظه با تو بودن یک لحظه به امید تو بودن آنچنان بی ارزش

است که شرمسار سر را پایین می اندازم و نیمه راه رفته را باز می گردم که من را روی دیدار

تو نیست .آری من به تنهای خود معتادم .



می روم خسته و افسرده و زار


سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه

پسند