من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدم
من از سیاهترین شب به آفتاب رسیدم
هم از خمار رهیدم٬ هم از فریب گذشتم
که از سراب به دریایی از شراب رسیدم
به جانب تو زدم نقبی از درون سیاهی
به جلوهی تو٬ به خورشید بینقاب رسیدم
اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتم
به یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم
شبی که با تو همآغوش از انجماد گذشتم
به تب٬ به تاب٬ به آتش٬ به التهاب رسیدم
چگونهاست و کجا؟ دیگر از بهشت نپرسم
که در تو٬ در تو به زیباترین جواب رسیدم
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و در تو
به عاشقانهترین فصل این کتاب رسیدم
چرا به نابترین شعر خود سپاس نگویم
تو را که در تو به معنای عشق ناب رسیدم
تقدیم به همه هم وطنان خوشدلان.خصوصا مهتاب عزیز وگرامی
مهتاب
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
DAVOOD
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مهتاب
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
DAVOOD
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟