بچه ها این شعرو خودم سرودم ببینم میپسندید البته کامل نیست
* گل به گل سنگ به سنگ این دشت یادگاران تواند
رفته ای و اینک هر سبزه و سنگ در تمام دل دشت سوگواران تواند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد رفته ای و اینک اما آیا! باز میگردی
چه تمنای محال گریه ام میگیرد
ما قناری ها را از درون قفس سرد رها میکردیم
ارزو میکردم
دشت سرشار ز سرسبزی رویاهارا
من گمان میکردم دوستی همچون سروی سرسبز
چهار فصلش همه اراستگی ست
من چه میدانستم هیبت باد زمستانی هست
سبزه می پژمرد ارز بی آبی سبزه یخ میزند از سردی دل
من چه میدانستم دل هر کس دل نیست قلب ها بی خبر از عاطفه اند .... و ادامه دارد
سرحل و شاد