شعر : صخره
از سخنچینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتات را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی ِ همصحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخرهام، هر قدر بیمهری کنی میایستم
تا نگویی اشکهای شمع ازکمطاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر میشود
بیسبب خود را شکستم تا ببینم کیستم
زندگی در برزخ ِ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم
تند رفتن که نشد مردى عشق است که برگردى...