واقعا زيباست بخونيد ......
داشت گلایه میکرد کارش دست فروشی بود ميگفت امروز هيچ نفروختم زن و بچه ام منتظرند تا با پول امروز غذا و لباسی براي شب عيد انها تهيه كنم مجبور شد كاسه ی قديمی نسل به نسل گشته ماله 300 سال پيش را بفروشد تا هم غذا و هم لباس تهيه كند و باز هم گلايه ميکرد....... اما دوستش چه زيبا فهميد و گفت بی معرفت خداوند روزي امروز تو را 300 سال پيش افريد باز ناشکري ميكنی گلايه داري از خدايي كه از 300 سال پيش به فکر امروز تو بوده و روزي تو را نسل به نسل مواظبت کرده و به تو رسونده ...
محمد فرندفا
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مهدیه موحد
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
محمد فرندفا
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟