دربدرم ، در سفرم ، عاشق و دیوانه سرم
ناله به چشمانِ ترم ، واله و ویرانه سرم
دلشدهٔ کوی توام ، دار به گیسوی توام
مستِ تن و بوی توام ، محو لب و روی توام
جز تو به کس برحذرم ، گر که روم در خطرم
نازِ نگاهت نظرم ، هیچ مگو رهگذرم
سوز منی ساز منی ، نغمه و آواز منی
پای نباشد به رهت ، حاصل پرواز منی
خوار توام زار توام ، چون خس نیزار توام
آتش تو عشق من و مرد خودآزار توام
در ره تو بنده شدم ، شهره و تابنده شدم
بر سرِ این کوی و گذر ، مایهٔ هر خنده شدم
فانی ام و جانی ام و شاعر دلخوانی ام و
جان به رهت آنی ام و ساحل طوفانی ام و
سجده به جام تو کنم ، پای به دام تو کنم
کفر به کام خودم و عشق به نام تو کنم
مایهٔ شعرم تو شدی ، آیهٔ شعرم تو شدی
وزن غزل های دل و پایهٔ شعرم تو شدی️
خسته ام از آنچه نامش زندگیست
پس قشنگیهای دنیا مال کیست
خسته ام دلگیر ازین آشفته حال
ازتمام بودنم این شکل و حال
خسته ام از آنچه نامش سرنوشت
کاش میشد زندگی از سر نوشت
خسته ام از بخت و اقبال سیاه
روزگار این عمر من کرده تباه
خسته ام از هرچه که دلدادگیست
بی غرض از هرچه روی سادگیست
خسته ام بی طاقت از این بودنم
خسته ام حتی از این سرودنم
خسته ام سنگ صبورم کیست کیست؟
مهلت زنده بگورم نیست نیست